سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ چیزی مانند عمل، دانش را رشد نمی دهد . [امام علی علیه السلام]

 

اردیبهشت 84 - لوح دل ...

ایلیا :: 84/5/19:: 2:40 عصر


می نویسم. می نویسم از جنگ، از مبارزه. می نویسم از جنگ از شهادت. می نویسم از جنگ، از میانبری به سوی خدا.می نویسم که نمی دانم آن ها جنگ را باور کرده بودند یا ما باورش نکرده ایم هنوز!؟
می نویسم و حرف هایم را پس می گیرم که گمان کرده ام در میدان جنگ نظامی آن قدر همه چیز ملموس است که می شود نماز شب خواند، دعای توسل زمزمه کرد یا توی خاکریزهای سرد و تاریک نیایش کرد.
نه! این دیگر از آسانی آن جبهه نیست که کسی در گوشه یک مکان کوچک و تاریک، در قنوت نمازش مناجات شعبانیه را از حفظ بخواند و زار زار گریه کند. این دیگر از بیکاری و سختی نکشیدن میدان مبارزه نیست که اعضای یک گروهان، همه با هم یکدل باشند آن قدر که از ساعت یک و دو نیمه شب بیدار باشند تا صبح؛ آن هم کجا؟ توی قبرهایی که کنده اند برای خودشان، با دست های خودشان، در حال عبادت، در حال ناله و زاری، در حال نیایش، در حال نمــــــــــــــاز.
خدا وکیلی اما دل داشتید شما! صدای گلوله و خمپاره و توپ و ترکش کم صدایی نیست. اعلام عملیات و جلسات توجیهی برای فقط دوازده ساعت بعد، کم دلهره آور نیست. جلوی چشم های خودت، بهترین کسانت با همه اعضای گروهان بروند زیر آب و بالا نیایند، کم دلخراش نیست.
نمی دانم! شاید همین بود که شما انتخاب شده بودید. شاید همین است که ما انتخاب شده باید بشویم!
این درست است که آن هایی که توی میدان بودند در زمان شما، محک خوده بودند در ماندن، نترسیدن، شجاعت، شهامت، صداقت و ... اما محک هایمان ظریف شده است، خیــلی ظریف. اگر محک تحمل سرمای زمستان و یا عادت کردن بدن هایمان بود به سردی کارون و اروند، شاید به هر زور و ضربی بود عادت می دادیم خودمان را؛ نهایتش این بود که می مردیم از سرما!
اینجا اما، امروز اما، محک معلوم نیست که چیست!
تحمل حرف های همسنگرانی را بکنیم که در عین ادعای رفاقت نارفیقی می کنند؟، یا بدن هایمان را عادت دهیم به سردی آغوش هایی که در آغوشمان می گیرند اما هنوز دوستمان ندارند!؟ نترسیم از صدای اطرافیانی که مدام ذکر یأس و نا امیدی قرقره می کنند؟ یا عادت کنیم به حرف های کمرشکن و ضد و نقیضی که فرصت تکیه زدن هم به آدم نمی دهند؟
ما اینجا در میدان جنگی هستیم که هنوز نمی دانیم به کدامین محک قرار است آزموده شویم. نمی دانیم مانده ایم یا نه؟. نمی دانیم درس و کلاس و استعداد و کار و خانواده و ده ها و دیگر بهانه های موجهی هستند برای رفتن از جبهه، یا نه! همه این ها خودش جبهه است و میدان مبارزه.
ما نمی دانیم تا به حال چند بار از میدان مبارزه فرار کرده ایم و یا چند بار ریاکارانه به فرمانده گفته ایم که می توانم یا نمی توانم. نمی دانیم چند بار مانده ایم و دل به مبارزه سپرده ایم یا چند بار ماندنمان را به خاطر خدا در بوق و کرنا نکرده ایم. ما نمی دانیم هنوز چند بار به خاطر خودمان هم که شده واقعاً شهادت را طلبیده ایم یا اینکه فقط ادای دیگران را در آورده ایم و نفهمیده ایم.
ما هنوز خیلی چیزها را نمی دانیم و نمی فهمیم! پس لازم است که از شما بدانیم، شما را الگو قرار دهیم. نه اینکه جنگ، جنگ نظامی باشد و دنبال الگوهای فرمی آن باشیم، نه! جنگ همان جهاد اکبـــــــر است. در زمان شما هم همین بود. در زمان ما هم همین است فقط فرم و قالبش فرق کرده که مهم نیست زیاد. از این قرار است که هنوز دنبال شما هستیم. می خواهیم دنباله رو شویم که در غیر اینصورت راه را گم می کنیم، می زنیم به بیراهه، سرگردان می شویم در بیابان های این دور و بر.
و از این است که
« پرسید سوار: خانه ی دوست کجاست؟
آسمان مکثی کرد، رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید،
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:... »
گفت: هر چه گفت!
مهم این است که امروز ما در میدان مبارزه ای که هنوز با آن ناآشناییم و در آن مهبوت ...
بیابیم: « خانه ی دوست کجاست؟ »

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/24:: 9:44 صبح

 

پروفسوری مسیحی فرمودند : تنها مانع من از قبول دین اسلام اعمال ننگین مردم مسلمان است !!!!!

.

.

.

 

 

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/19:: 2:47 عصر

 

دوشنبه، موعد دوم صهیونیست‌ها برای حمله به مسجدالاقصی.

ای اولین قبله گاه ، ای پاره تن میهن اسلام ، ای امید همه آوارگان
ای که هر نمازمان و نیازمان با یادی از توست
دست پلید جنایتکاران و غاصبان از تو بریده باد .
قدس ای سرزمین محبوب ما که قلبهامان با یاد تو می تپد
و اشهامان همراه رود اشک آوارگان تو سرازیر است
ای که سیل خون مبارزانت همواره در جریان بوده است
اینک عشق به تو صدای تپش قلبهایمان را با یاد مبارزانت هم آواز کرده است .
امیدمان جهاد در سنگر رهایی تو و آرزومان نجات توست
که در بر گرفتن شهادت و یا در آغوش تو خفتن به یکسان ملت ما را آرزوست .
ای خواهر و یا برادر فلسطینی ام !
خشمت را همچنان جوشان نگه دار
چرا که من از درازای یک انقلاب سرخ آمده ام که قطره قطره خون شهیدانش پیام آزادی خانه مان را می دهد .
آری برادر !
ایمان بیاور که کورسوی آزادی از ژرفای غروب و ظلمت ما را به پرواز می خواند .
پس 
سنگ و تفنگت را بردار ، دستم را بگیر و خشمت را خروشان نگهدار که

« ما آماده شهادتیم » 

 

یا علی مددی


 

 


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/15:: 12:1 عصر

 

سید عبد الکریم پیرمرد معاصر کفاشی بود که در تهران زندگی می کرد . بسیاری معتقد بودند حضرت ولی عصر (عج) به حجره کوچک او رفت و آمد دارد . ایشان به یکی از دوستان گفته بود : روزی حضرت از من سوال کردند : سید عبد الکریم ! اگر یک هفته بگذرد و ما را نبینی چه می کنی ؟ من عرض کردم : آقاجان می میرم . فرمودند :« اگر اینگونه نبودی ما نمی آمدیم ».

***

ای که هر لحظه تمنای رخ یار کنی

شده آیا به عمل هم تو کمی کار کنی

دل از این بار گناه خسته و بیمار شده

وقت آن نیست که درمان،دل بیمار کنی

دل شده محفل هر غریبه ای غیر از دوست

وقت آن نیست که خالی دل از اغیار کنی

روزگاریست که این روح به خواب افتاده

وقت آن نیست دل خفته تو بیدار کنی

بهتر آن است که اول قدمی برداری

پس از آن آرزوی وعده دیدار کنی

به ره تزکیه نفس قدم محکم کن

که جز این ره نتوان راه خود هموار کنی

 

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/12:: 8:53 صبح

  (این متن از یادداشت‌های اسبق شهید ایلیاست که مجددا بر روی وبلاگ قرار گرفته است.)

سلام ای مردان بی ادعا ! ای یادگاران روزگار معرفت ، ای کشتی نشینان سفینه ولایت ، ای از ظلمت رهیدگان و پویندگان نور هدایت ، ای فداییان مجنون ، ای فرزندان روح الله (ره) .

ما بعد از شما چه کردیم ؟

کاش بوی عطر خاکریزهایتان را فراموش نمی کردیم . کاش آنقدر معرفت داشتیم که وصیت نامه هایتان را از پشت قاب های خاک خورده ، در دلهایمان جای می دادیم . کاش آنقدر بی وفا نمی شدیم که صدای محزون و ملکوتی دعای کمیل و عاشورا را به موسیقی پاپ و کلاسیک و ... بفروشیم .

دیگر کسی نشانی سنگر عشق را نمی خواهد . دیگر کسی سراغ چفیه های خاکی تان را نمی گیرد .دیگر کسی با اشک دیدگانش پیشانی بند های خونین تان را نمی شوید .

نمی دانم چرا کسی نمی پرسد اروند چرا آرام ندارد ؟ چرا کسی نمی پرسد نخل های سوخته خرمشهر را با سرو قامتان کربلای حسین (ع) نسبتی است ؟ چرا دیگر کسی نمی گوید از اینجا تا ملکوت چند فرسخ است ؟ چرا دیگر عطر شهادت نمی آید ؟ چرا دیگر کسی تشنه عطش نمی شود ؟

چرا نمی پرسند حاج همت چگونه سردار خیبر نام گرفت ؟ چرا نمی پرسند دستان شهید خرازی چگونه جدا شد ؟

ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکرده ایم ...!

لباس های خاکی تان را در میدان های مین و در لا به لای سیم خاردار ها رها کردیم . عهدمان را شکستیم و دعای عهد فراموش کردیم .زمان ندبه و سمات را گم کردیم . شربت های صلواتی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطش خندیدیم . بر تصاویر نورانی تان روی دیوار های شهر رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم .تاول شیمیایی را از یاد بردیم و غیرت ها را به بهایی اندک فروختیم . عشق را به بازی گرفتیم و از خون هایتان به راحتی و به شوخی گذشتیم ...

اما باز هم امیدی هست . آری تا ولایت و بسیجی هست امید هم هست .

منبع : یالثاراتالحسین (ع)

 

یا علی مددی


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/10:: 4:8 عصر

 

و تو ای دوست ، ای یار ! وقتی به میقات آمده ای می چرخی و در مدار کعبه عشق طواف می کنی ... ذره ای هم که باشی باز به عشرتگه خورشید رسیده ای ، آینه ای گشته ای محو جمال او ...

و دور باد آندمی که تو باشی و کعبه نباشد ، خسی باشد و میقات نباشد ، ذره ای نا چیز باشد و خورشید همه چیز نباشد ...

اگر کعبه نباشد تو نیستی . خورشید نباشد تو یک ذره سر گردانی . میقات نباشد فقط یک خسی ...!

*

چند وقت بود که بدجوری هوایی شده بود . دلش بدجوری هوای مدینه کرده بود . چند بار میخواست بره اما هر دفعه مشکلی مانع میشد . دفعه آخر گفت :اصلاً منو چه به مدینه ؟ خب حتماً لیاقت ندارم . دیگه برای رفتن اقدام نمیکنم مگر اینکه احساس کنم او بخواد و بطلبه .

*

انجمنی هست که 313 نفر عضو داره ، (اسم انجمن و فعالیتش بماند) من هم یکی از اعضای انجمن هستم . انجمن هر ساله به قید قرعه یکی از اعضا رو به حج عمره می فرسته . دیروز روز قرعه کشی بود .

اعضای اصلی همه جمع شده بودن و قرعه کشی انجام شد . از قضا اسم همونی که بدجوری هوایی شده بود در اومد . طرف شروع کرد به بهانه آوردن که آقا من نمیرم و چون می دونم که او نمیخواد .

قرعه کشی مجدداً انجام شد و از قضاتر اینکه بازم اسم همونی که بد جوری هوایی شده بود در اومد و طرف باز هم شروع به بهانه تراشی کرد : من مشکل دارم ، کلی کار رو سرم ریخته ، کسالت دارم ضمناً اگه این بار هم مثل دفعات قبلی مشکلی به وجود بیاد و نتونم نابود میشم و ... 

قرعه کشی برای بار سوم تکرار شد و در کمال تعجب بازم اسم همونی که بدجوری هوایی شده بود در اومد اما این بار طرف فقط گفت : ظاهراً این بار طلبیده شدم .

-  چرا اسم طرف رو از تو ظرف قرعه کشی در نمی آوردین ؟

- نمی دونم شاید چون طلبیده شده بود

 

یاعلی مددی

 

( با اجازه ی نویسنده ی این وبلاگ یعنی شهید ایلیا ! )
برای توضیحات بیشتر در خصوص نوشته های بالا می توانید به اینجا مراجعه بفرمایید!
حیدر مدد


موضوعات یادداشت

ایلیا :: 84/2/5:: 8:37 عصر

 

جاءَ الحَق وَ زَهَقَ الباطِل

انَّ الباطِلَ کانَ زَهوقا

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ولادت با سعادت سید الکونین ، رحمة للعالمین ، حضرت  محمد مصطفی صل الله علیه و آله

و خجسته میلاد رئیس مذهب شیعه ، امام جعفر صادق علیه السلام

بر همه عزیزان مبارک باد .

 

در این روز (17 ربیع الاول) غسل کردن ، روزه گرفتن و زیارت حضرت رسول وارد است . در روایات آمده هر کس این روز را روزه بگیرد خداوند ثواب روزه یک سال را برای او خواهد نوشت .

 

التماس دعا

یا علی مددی

  


موضوعات یادداشت

جمعه 103 اردیبهشت 7

ساعت 7:6 صبح


برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

::درباره‌ی شهید ایلیا::
 

درباره صاحب وبلاگ

 

و آن کس را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده‌ی ابدیست ولیکن همه‌ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت. (بقره/154)

 

• ...و شهید ایلیا

 

• آخرین یادداشت

 

• ماجرای تولد شهید ایلیا و خواهرش

• مسلمان شدن شهید ایلیا

• دیدار با مقام معظم رهبری

• حج شهید ایلیا

• مزرعه ی آفتابگردان

• ایلیا و امراض!

• یک دست‌نوشته‌

• مسجد محله

 

::تعداد  بازدیدها::

کل بازدیدها : 219405

بازدیدهای امروز : 5

بازدیدهای دیروز : 23

 

::موضوعات وبلاگ::

 

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::لوگوی دوستان::












 

::لینک دوستان::

انجمن تفکر مبانی
یاران عاشق
دریچه ای به سوی ملکوت
آه عاشقان
فطرس
انتظار سرخ
مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
به یاد شهدا
حرفهای من با روح صادقم

 

::آوای آشنا::

::اشتراک::
 

 

::آرشیو::